دغدغه های من در فلسفه تربیت و فناوری

ریزوم و فلسفه

چهارشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۳، ۱۰:۰۸ ب.ظ

ریزوم Rhizome (زمین‌ساقه) از واژه یونانی Rhizaگرفته شده و در علم گیاه‌شناسی، ساقه زیرخاکی و ریشه‌دار گیاهان است که قابلیت رشد و نمو در تمام جهات را دارد. «ژیل دلوز» Gilles Deleuze فیلسوف فرانسوی در کتاب Mille Plateaux (هزار فلات) که با همراهی دوستش فیلیکس گاتاری Félix Guattari منتشر نموده، بار‌ها به ریزوم اشاره کرده است.

دلوز و گاتارى در این نوشتار مفهوم ریزوم را براى بحث پیرامون حرکت گستره‌ستیز به کار گرفته‌اند. آن‌ها این اصطلاح را براى به زیر سؤال بردن اصل، معیار، مبدأ و نظایر آن در فلسفه به کار گرفتند. در رویکرد سنتى به فلسفه غرب همواره ریشه یا اصل گیاه، درخت و گل در خاک و تنه و ساقه آن بیرون از خاک تغذیه مى‌کند، ولى در گیاهان، ریزوم ریشه معمولا بیرون و تنه و ساقه در خاک است، یعنى عکس سایر گیاهان. در فلسفه ریشه این درخت کهنسال را متافیزیک تشکیل مى دهد. معرفت‌شناسى، ارزش‌شناسى، اخلاق، سیاست و زیبایى‌شناسى شاخه‌ها و برگ‌هاى آن را به وجود مى‌آورد.
رویکرد ریزوماتیک این سلسله مراتب دیرین را واژگون و آنچه را که اصل بود به فرع تبدیل کرد و وقتى ریشه بیرون آمد وحدت مدفون جاى خود را به کثرت خواهد داد.
ژیل دلوز می‌گوید: «ما دو جور نحوه تفکر داریم. تفکر ریزومی و تفکر درختی و این دو با هم بکلی متفاوتند. تفکر ریزومی، فضا‌ها و ارتباطات افقی و چندگانه و همه‌جانبه را تداعی می‌کند اما تفکر درختی با ارتباطات خطی و عمودی و گوش به فرمان سر و کار دارد.»
دلوز مدعى است کسانى چون نیچه، فوکو و دریدا از لحاظ رویکرد داراى جهتى ریزوماتیک هستند زیرا کلیه مراتب خطى سنت فلسفى را‌‌ رها کرده و از جایى آغاز مى‌کنند که فلاسفه غرب به طور متفاوت نادیده گرفته‌اند. دلوز مى‌گوید در قلمرو ادبیات اندیشه‌هاى کافکا، ماهیت و مشى ریزوماتیک دارد. زیرا که از فرمول و انگاره مورد قبول و رایج ادبیات رسمى مى‌گریزد و به طور کلى زبان را در معرض جریانات چندگانه میل و تمنا قرار مى‌دهد. حرکت ریزوم همان‌گونه که گفتیم افقى است و همواره ستون‌هاى سلسله مراتب را در هم مى‌ریزد. مى‌توان حرکت ریزوم‌دار را با زندگى ایلیاتى و کولى‌وار قیاس کرد. همان‌طور که زیست ایلیاتى توقف، سکون و ایستایى را بر نمى‌تابد، نگاه ریزومى ضد تمرکز و نظم سلسله‌وار است. افراد ایلیاتى در مقابل هرگونه محدودیت و سکون به چالش برمى‌خیزند و حرکت را اساس زندگى خود مى‌شمارند. کتاب دو جلدى دلوز درباره سینما و نیز نوشته‌هاى او راجع به ساد و مازوخ و کافکا و مارسل پروست و فرانسیس بیکن نشان مى‌دهد که او رهیافت فلسفى خویش را در قلمرو هنر و ادبیات نیز به کار گرفته و همواره کوشیده ثابت کند که هنر و ادبیات داراى کارمایه‌اى حیات‌بخش و بالنده است. بدین معنا که هنرمند در تلاش است شیوه‌هاى بى‌سابقه‌اى را در قلمرو هستى طرح کند و به زندگى آدمى رنگ و منشى تازه ببخشد. دلوز مى‌گوید هنر همواره دامن خود را از افلاطون‌باورى و پدیدارشناسى رسمى پاک مى‌کند و به جاى در افتادن در «ترانسندانس»(TRANSCENDENCE) تجربه هاى تازه را از سر مى‌گذراند.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۲/۲۷
حمید احمدی هدایت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی