سه کاربرد عمده معنای فلسفه
سه کاربرد عمده معنای فلسفه:
1. فلسفه به عنوان یک رشته علمی[1] و دانش[2].
2. فلسفه به عنوان روش[3].
3. فلسفه به عنوان تجربه[4].
وقتی که از نظامهای فلسفی چون فلسفههای افلاطون، ارسطو، افلوطین، آگوستین،
فارابی، ابنسینا، ابنرشد، دونس اسکوتوس، دکارت، هگل، هایدگر و... سخن میگوییم،
کاربرد اول واژه در میان است. بدون تردید، فلسفه برای کودکان، آموزش نظامها و
مکاتب فلسفی مانند مشاء، اشراق، حکمت متعالیه، ایدهآلسیم و... نیست.
گاهی فلسفه را به عنوان روشی برای خردورزی و مواجهه منطقی با مسائل و باورها به
کار میبریم که در سنت فلسفه تحلیلی، چنین کاربردی در میان است. عدهای تصریح میکنند
که فلسفه عبارت است از اندیشیدن درباره تفکر و راههایی که موجب ارتقای تفکر ما میشود.[5] فلسفه در این کاربرد نه دانش، بلکه مهارت است: مهارت تفکر منطقی، تحلیلی، اثربخش، نقادانه و
خلاق. در روی آورد لیپمن، فلسفه برای کودکان به این معنا فلسفه است.
گاهی مراد از فلسفه تجارب فلسفی است. فلسفیدن به این معنا صرفاً یک فعالیت
منطقی-عقلانی نیست بلکه مواجهه خاص با پیرامون است. کودکان از بدو تولد، در تماس
مستقیم با جهان پیرامون خودند. تجربهای که آنان مییابند از گونهی تجارب عرفی
است، یعنی سطحیترین تجربه، بدون ابزار و تکنیک که با تعابیر کلی، مبهم و زبان
عرفی بیان میشود. کودکان- بدون توجه به موارد نادر- از تجارب علمی نیز برخوردار
نیستند، یعنی تجاربی که در علومی مانند فیزیک، شیمی، زیستشناسی، روانشناسی و...
حاصل میشود و با زبانِ دقّی بیان میگردد.
[1]. discipline