ضرورت چرخش تجربی از فلسفه تعلیم و تربیت کلاسیک ایران با رویکرد مسئله محورانه
حمید احمدی هدایت
دکتری فلسفه تعلیم و تربیت
عنوان برگزیده شده حاکی از آنست که رشته فلسفه تعلیم و تربیت و مسائل مربوط به آن در فضای فعلی ایران با مشکلاتی روبرو بوده و بیشتر دوستان و علاقمندان این رشته اذعان دارند، که در این رشته به چرخش از وضع موجود به وضع مطلوب نیاز هست. در این نوشتار در پی آن خواهم بود که تا حدودی اوضاع را تبیین و به طرح پیشنهاداتی بسنده کنم و امیدوارم فتح بابی باشد برای ورود بزرگان فلسفه تعلیم و تربیت و انجام اقداماتی که سبب برون رفت از شرایط فعلی گردد. به عنوان دانش آموخته دکتری فلسفه تعلیم و تربیت از باب تعهد و علاقه ای که به رشته دارم و خود را عضوی از این خانواده می دانم، از بدو ورود تلاش کرده ام مسائل مربوط به رشته را با حساسیت دنبال نموده و با نگاهی نقادانه بدان بنگرم.
همه ی ما می دانیم تحرکات انجمن فلسفه تعلیم و تربیت به عنوان تنها مرجع رسمی و سکاندار در فضای رشته فلسفه تعلیم و تربیت نقش محوری و کلیدی دارد و تحرکات مناسب آن می تواند ضمن ساماندهی مسائل و مشکلات به ایجاد راه های جدید منجرب شود و در جامعه نمود مناسبی به خود بگیرد و اهمیت و ضرورت وجود رشته و حتی کاربرد آن را در جامعه نشان دهد. متاسفانه انجمن فلسفه تعلیم و تربیت ایران نتوانسته در مسیر خود موفق باشد حال ممکن است خود را با محک وزارت علوم که برگزاری کارگاه و دوره و... هست، بسنجد و بگوید درجه(گرید) انجمن B و یا حتی A هست. اما حقیقت چیزی است که در کف جامعه رخ می دهد. بگذارید مقصود خود را روشن تر تبیین کنم. استادی در دانشگاه با پژوهش هایش سنجیده و به تناسب آن ارتقاء می یابد و اکنون انجمن ما بدین شکل ارتقاء و فعالیت خود را نشان میدهد و این به تنهایی محک مناسبی برای سنجش عیار آن نمی تواند باشد. معتقدم در صورت تداوم این رویه و عدم توجه به مسائل واقعی جامعه فلسفه تعلیم و تربیت جایگاه خود را از جامعه و دانشگاه بصورت کلی از دست خواهد داد. البته این منحصر به مملکت ما نیست دانشگاهی مانند هاروارد این رشته را از رشته های دانشگاهی خود حذف و در پوسته و گرایش های دیگری ظاهر می شود؛ این امر گویای آن است که تحول و تغییر متناسب با نیازهای جامعه پدیده تازه ای نیست و ممکن است در رشته های دیگر نیز رخ دهد. زمانی که در جذب هیئت علمی دانشگاهی و استخدامهای دولتی و حتی استمداد سیستم های آموزشی و تربیتی برای مسائل خود ارجحیت با رشته برنامه درسی است نه فلسفه تعلیم و تربیت که بنیادی تر و مهم تر است، دیگر چه ادله ای باید برای این بی توجهی به رشته فلسفه تعلیم و تربیت بیاوریم؟ البته اخیراً هم در جذب دانشگاه فرهنگیان رشته ما با بی مهری روبرو شد که با مطالبه دانشجویان و نگارش نامه از طرف انجمن به رییس دانشگاه فرهنگیان اصلاحاتی در این زمینه صورت گرفت. آنچه در فضای فعلی درک می شود این است که در مرحله اول سیاستگذاران و در مرحله دوم مجریان آموزشی و تربیتی اعتقادی به کارایی رشته فلسفه تعلیم و تربیت در جامعه ندارند و یا اگر دارند صوری و پوشالی است و دست یاری به سوی فارغ التحصیلان این رشته نمی برند و این از بدفهمی و یا کج فهمی ناشی می شود که به زعم من قابل اصلاح است. البته این رویه چندان هم نادرست به نظر نمی رسد زیرا فلسفه تعلیم و تربیت همان رویه 30 سال پیش را دنبال می کند و به نوعی دچار روزمرگی در جامعه ای شده است که هر روز آن با مسائل نو و متفاوت آموزشی و تربیتی روبروست. آری مقصود من این است که رشته فلسفه تعلیم و تربیت باید با رویکرد مسئله محورانه و متناسب با نیازهای واقعی جامعه پیش رود تا سیاستگذاران و مجریان ضرورت توسل و استمداد از فلسفه تعلیم و تربیت را درک و بسوی آن دست یاری ببرند. به عنوان نوشتار حاضر بر میگردم " ضرورت چرخش تجربی از فلسفه تعلیم و تربیت کلاسیک در ایران با رویکرد مسئله محورانه" چون به فلسفه فناوری به عنوان حیطه تخصصی علاقمندم مایلم پیوندی با آن برقرار و برای تبیین نظر خود با مثالی از سیر تاریخی آن ها، مقصود خود را واضح تر بیان کنم. پیشرفت فناوری ها منجرب تحولاتی در ارتباطات و شرایط اجتماعی، فرهنگی ، سیاسی و اقتصادی انسان ها شد و مسائلی نو را پدید آورد که نیاز به پاسخگویی بدان ها بود. فیلسوفان کلاسیک فناوری[1] عمدتاً بر مشخصه های تاریخی و استعلایی از فناوری مدرن تاکید داشتند و کمتر به تغییرات واقعی و عملی به وقوع پیوسته در مسیر توسعه فرهنگ فناورانه می پرداختند. رویکرد آن ها حاوی تاملاتی ارزشمند اما با محدودیت هایی نیز روبه رو بود. به طوری که بررسی روابط موجود بین فناوری- واقعیت، شامل ویژگی ها و احتمالات بسیاری بود؛ در حالی که فیلسوفان کلاسیک فناوری همچون موضوعی کلی و یگانه، فارغ از تفاوت انواع، چگونگی تطور و تغییرات آن، و جزئیات ناشی از تجربه مهندسان و سیاستگذاران و تغییرات فرهنگی حاصل از آنها به فناوری می نگریستند و این دقیقاً مسئله ای است که در رشته فلسفه تعلیم و تربیت امروز ما در ایران، خود را به خوبی نشان می دهد بصورتی که فارغ از مسائل و مشکلات و رخداد های جامعه فقط کلی گویی صورت می گیرد و مسائلی آموزشی و تربیتی که در برهه ای از زمان غالب می شود مانند سند 2030 که از مسائل واقعی تعلیم و تربیتی جامعه ایران ما بود فارغ از مسائل سیاسی، حتی یک واکنش علمی و تحلیلی از طرف انجمن مواجه نشد. البته مسائلی از این طیف بسیار می توان نام برد که با انفعال علمی خانواده فلسفه تعلیم و تربیت همراه بوده است و اما چرخش تجربی در فلسفه فناوری چگونه رخ داد؛ شش فیلسوف امریکایی[2] با درک مسائل و مشکلات حوزه فلسفه فناوری نیاز به تغییر را حس کردند و شواهد تجربی انضمامی ناشی از فناوری های مختلف را مدنظر قرار داده و در پی فیلسوفان کلاسیک، مسیرهای جدیدی را گشودند و رویکرد آنها به هیچ عنوان به معنای گسستن از ریشه ها و بنیادهای فلسفه فناوری کلاسیک نبود و در واقع جهت گیری های جدیدی که اندیشمندان متاخر این حوزه بر آن ها تاکید داشتند، بر مبنای برداشت های پیشین فیلسوفان فناوری شکل گرفته بود و زمینههای تحقیقاتی جدیدی را گشوده بودند. این شش فیلسوف با شیوه های مختلف، از یافته های تجربی برای بیان تحلیل ها و آرای خود بهره گرفتند این طیف جدید فیلسوفان فناوری فرهنگ فناوری معاصر را در کانون مطالعات خود قرار دادند و سعی نمودند با رویکرد فلسفی به نقدها و پرسش هایی که در علوم انسانی درباره فناوری مطرح می شود پاسخ گویند. این طیف از فیلسوفان فناوری که از مشی آن ها تحت عنوان " چرخش تجربی" یاد میشود؛ اغلب کوشیدند با پرهیز از برج عاج نشینی، در متن تحولات فناورانه قرار گیرند و اراء و نظریات خود را به گوش سیاستگذاران، مهندسان و توسعه دهندگان فناوری برسانند و از این طریق بر شکل گیری فناوری، تاثیرگذار باشند. به زعم من این چرخش تجربی اکنون باید در رشته فلسفه تعلیم و تربیت دنبال شود و همه ی اعضای خانواده فلسفه تعلیم و تربیت در متن تحولات جامعه قرار بگیرند و در مورد مسائل جاری کنکاش و پژوهش نمایند. البته می توان برای آن مسیر مشخص و راهکارهایی ترسیم کرد اما مسئله مهم شروع این حرکت و تغییر است و معتقدم حتی فکر کردن به آن می تواند منشاء خیر و برکت برای رشته باشد هر چند ممکن است در بادی امر با انتقادات و مخالفت هایی روبرو شود.
با درک ضرورت چرخش تجربی با رویکرد مسئله محورانه می توان اقدامات بیشماری در پیش گرفت در این مجال قصدی برای پرداختن به همه آن ها ندارم و از حوصله این نوشته خارج است فقط به برخی از آن ها که میتواند برای شروع این حرکت در دستور کار انجمن باشد بصورت تیتروار اشاره خواهم کرد.
1-جهت دهی به دانشکده های علوم تربیتی و مراکز پژوهشی برای انجام پژوهش های مرتبط با نیاز واقعی جامعه و همچنین پالایش پژوهش های پیشین و ایجاد زمینه ها و حیطه های تخصصی
2-ایجاد حلقه های واسطه بین سیاستگذاران کلان آموزشی و تربیتی و فیلسوفان تعلیم و تربیت
3- ایجاد گرایش های جدید مسئله محورانه متناسب با نیاز جامعه ذیل رشته تاریخ و فلسفه آموزش و پرورش (البته در چند دانشگاه این موضوع دنبال می شود و کار شایسته ای است)
4-معرفی و تبیین جایگاه کارکرد، اهمیت و ضرورت فلسفه تعلیم و تربیت در جامعه با استفاده از پتانسیل رسانههای جمعی و فضای مجازی و حتی رسانه ملی
5-پیگیری ایجاد نظام فلسفه تعلیم و تربیت همچون نظام روانشناسی برای پیگیری مطالبات و رصد هدفمند فعالیت ها و مسائل رشته در جامعه و ایجاد شبکه ارتباطی دقیق
6-ساماندهی فارغ التحصیلان رشته فلسفه تعلیم و تربیت براساس حیطه های تخصصی و مقطع تحصیلی و کنترل میزان پذیرش دانشجو و توجه به نیاز جامعه و حمایت از جایگاه رشته در بین رشته های دیگر
7-ارائه بسته های اجرایی و عملگرایانه در زمینه مسائلی که سیستم آموزشی و تربیتی درگیر آن هاست
8- ساماندهی کارگاه ها، دوره ها، مجلات و سایر موارد مرتبط با فلسفه تعلیم و تربیت که با رویه ای نادرست دنبال می شود.
9- برخورد نقادانه با مسائل آموزشی و تربیتی روز جامعه و واکنش علمی و منطقی نسبت به عملکرد برخی نهادهای آموزشی و تربیتی
10-نامه نگاری با مسوولین کلان کشور در خصوص تصدی برخی پست های مرتبط با رشته و دفاع از شان و جایگاه رشته فلسفه تعلیم و تربیت در جامعه و مراکز مرتبط
11-ایجاد شبکه ارتباطی بین دانشجویان، استادان و فارغ التحصیلان رشته فلسفه تعلیم و تربیت در جامعه و ایجاد بانک اطلاعاتی
و...
[1] . هایدگر، یوناس، الول
[2] . فینبرگ، بورگمان، آیدی، دریفوس، هاراوی، وینر